بقول حافظ شیرازی ، دل همواره به دست کمان ابروی کافرکیش است . راز این واقعه که قلب همه وقایع بشری در جهان است در سراسر مقالات این نشریه از زبانها و عناوین گوناگون بیان شده است و این همان سرالاسرار معرفت است و قلب حکمت و خلقت جهان.
معشوق در واقع نسبت بخودش کافر است و لذا محبت نمی پذیرد و این همان دلیل ناز و جفای معشوق است به عاشق .
بارها نشان داده ایم که خداوند بعنوان منشأ هستی همان خداوند عشق است و عاشق و معشوق هموست. و خلقت او و خاصّه مقام خلافت الهی انسان اشد کفر او نسبت بخودش می باشد که از خود گذشته و خود را فنا کرده و تمام هستی اش را به جهان و انسان بخشیده است .
پس معشوقی که به عاشق وفا کند در خلاف خلقت جهان قرار دارد و ضد عالم هستی است و سلطان فناست. چنین معشوقی فقط ملازم عاشقی اینگونه است . چرا که عاشق و معشوق دو روی وجودند .
فقط عاشقی همچون علی (ع) می تواند چنان معشوقی داشته باشد و عشق دو جانبه رخ نماید . عاشقی که سلطان فنا و بر پا کننده قیامت و زیر و رو کننده انسان و تاریخ است .
آنکه خود را فدای رضای خدا کند معشوقی با وفا می یابد که عاشق او باشد . و عشق دو طرفه را بعنوان عالیترین هدف خلقت محقق سازد .
ولی عاشق تمام هستی اش را به معشوق می بخشد زیرا خداوند از هستی بی نیاز است و وجودش ورای بود و نبود است . و امّا معشوق هم مأمور است تا هستی عاشق را از او گرفته و نابود کند . و این رضای خداست .