ازدواج های عاری از رابطه جنسی
برای کنار آمدن با زندگی زناشویی که هیچ اثری از رابطه جنسی در آن دیده نمی شود، چه باید کرد؟ اول اینکه، آیا در ازدواج شما به خاطر فقدان عشق و علاقه رابطه جنسی وجود ندارد یا به خاطر یک وضعیت بد و وحشتناک؟ در هر دو حالت هنوز هم می توانید زندگیتان را از خطر نابودی نجات دهید و شادتر و خوشبخت تر زندگی کنید. قبل از هر چیز، باید بدانید که رابطه جنسی و رابطه جنسی همه چیز ازدواج نیست. درواقع، اکثر مذاهب باور دارند که فقط باید از طریق رابطه جنسی باردار شوید؛ درغیر اینصورت گناهی بزرگی انجام داده اید. اما امروز، ما روابط جنسی آزادی داریم که عشق در آنها موج می زند. خیلی افراد تصور می کنند که اگر در عشقتان رابطه جنسی وجود نداشته باشد، پس هیچ عشقی بینتان نیست. رابطه جنسی چیزی است که وقتی دو نفر مجذوب همدیگر می شوند ایجاد می شود.
اوایل ازدواجتان را به خاطر می آورید؟ آنقدر عشق و علاقه در شما فوران داشت که نمی توانستید جلوی خودتان را بگیرید و کشش بی حد و حصری به همسرتان احساس می کردید. اما، آدم ها تغییر می کنند، همه چیز تغییر می کند و ازدواج هم همینطور است. فقط به خاطر اینکه چند وقتی است با هم نزدیکی ندارید به این معنا نیست که همسرتان علاقه ای به شما ندارد. ممکن است او آنقدر درگیر بچه ها، کار یا مسائل دیگر باشد که تمرکز کافی برای آن مسئله نداشته باشد. ممکن است خودتان هم تقصیرکار باشید.
وقتی شما مقصر این ازدواج عاری از رابطه جنسی باشید ممکن است به این دلیل باشد که دلیل کافی برای عشق را به همسرتان نداده اید. شاید دیگر مثل اوایل ازدواجتان به او نگاه نمی کنید و به او احساس نمی دهید. باید هر از چند گاهی به او نگاه کنید و واقعاً از ته دل نگاهش کنید. شاید شما هم آنقد درگیر کار و مشغله های فکری دیگر هستید که برای این مسئله وقت کافی نمی گذارید.
اما اگر شب ها که به خانه برمی گردید، شاخه گلی برای همسرتان بخرید، او را در آغوش گرفته و ببوسید، دوباره آن عشق و علاقه اولیه در او بیدار شود. با اینکار شما او احساس خواهد کرد که هنوز هم مثل سابق دوستش دارید. عشق چیز دیگری است. تابه حال درمورد عشق با همسرتان صحبت کرده اید؟ اصلاً به او می گویید که چقدر دوستش دارید؟ کمی رمانتیک باشید. به او بگویید که چقدر دوستش دارید و اجازه بدهید بداند که هنوز هم همان احساس اوایل ازدواج را به او دارید. اگر شما یک قدم بردارید مطمئن باشید همسرتان هم برای شما قدمی برمی دارد. و خیلی زود می بینید که رابطه جنسی به رابطه تان برگشته است و هر دو شما احساس بسیار بهتری نسبت به زندگی زناشوییتان پیدا می کنید.
اما، شادی عشق و علاقه به همسرتان را از دست داده باشید؟ خیلی سخت است که با گذشت چندین سال همان میزان عشق را در خود نگه دارید. اگر کششی به او ندارید، حداقل باید سعی کنید که با این مشکل برخورد کنید. از او درمورد احساسش سوال کنید. از او بخواهید کارهایی که دوست دارید را برایتان انجام دهد شاید دوباره علاقه تان به او ایجاد شد. اگر ببینید نفر سومی در ازدواجتان است، مطمئناً هر دو شما حس پنهان خود را باز می یابد.
هر دو شما می توانید بر ناامنی هایتان غلبه کنید و ازدواجی مستحکم تر بسازید. فقط به این خاطر که رابطه جنسی در رابطه تان وجود ندارد به این معنا نیست که باید به ازدواجتان خاتمه دهید. اگر بتوانید درمورد این مسائل و رابطه صمیمانه تان با همسرتان صحبت کنید آنوقت می توانید به مشکلاتتان هم غلبه کنید. اما بعضی اوقات انتخاب با زوج نیست، انتخاب دست پزشک شماست.
زوج های بسیاری هستند که به خاطر سرطان یا دردناک بودن رابطه جنسی قادر به برقراری این رابطه نیستند. همسر شما اگر مشکل سلامتی داشته باشد، دیگر اعتماد به نفس لازم برای برقراری رابطه جنسی را نخواهد داشت. اگر ازدواحتان با انتخاب خودتان فاقد رابطه جنسی است باید این سوال را از خودتان بپرسید که واقعاً چرا با همسرتان ازدواج کردید؟ مطمئناً به خاطر رابطه جنسی با او ازدواج نکرده اید؛ احتمالاً به این دلیل با او ازدواج کرده اید که چنین رابطه ای داشته اید. احساس کرده اید که می خواهید بقیه عمرتان را با این زن بگذرانید. و حالا که او بیمار است باید کنار او بمانید و از او مراقبت کنید.
اینجاست که رابطه جنسی باید آخرین چیزی باید که به ذهنتان خطور می کند و اگر واقعاً دوستش داشته باشید آنوقت زیاد برایتان مهم نخواهد بود. درواقع، حتی اگر در چنین موقعیتی هم نباشید، به هیچ وجه نباید به رابطه جنسی بیش از حد توجه کنید. تنها کاری که باید بکنید این است که سراغ همسرتان بروید و به او بگویید که چقدر دوستش دارید، حتی بیشتر از قبل. ممکن است نتوانید رابطه جنسی را به ازدواجتان اضافه کنید اما مطمئناً احساس خیلی بهتری پیدا خواهید کرد.
بعضی از زوج ها بین اینکه رابطه جنسی داشته باشند یا نداشته باشند می توانند انتخاب کنند و بعضی این انتخاب را ندارند. صرفنظر از این مسئله، شما باید حمایت خود را به همسرتان نشان دهید و درمورد احساساتتان درمورد این ازدواج عاری از رابطه جنسی و به ازدواجتان به طور کل با او صحبت کنید. آنوقت خواهید دید که احساس بسیار بهتری نسبت به خودتان و ازدواجتان پیدا خواهید کرد.
خشک سالی و دست ودلبازی
در مقاله های گذشته سعی کردم اشاراتی داشته باشم، در خصوص تست مخفیانه ی اتمی در اعماق زمین و زمین لرزه های احتمالی. مطالبی که بیشتر جنبه های فنی و امنیتی را در بر می گرفت. اما در یادداشت پیش رو سعی خواهم کرد مبتنی بر اظهارات رسمی مقامات، مطبوعات و مطلعین امور کشور، تصویری واقع بینانه از مشکلات و پیچید گیهای بسیارش ارائه بدهم.
روزنامهء "جهان اقتصاد" در گزارش چند روز پیش خود اظهارات دو وزیر نیرو و کشاورزی را در مجلس، شرح داد و در آن توضیحات از جمله آمده است که خشکسالی به اقتصاد لرزان ایران به شدت آسیب رسانده است. تا آنجا که از شواهد بر می آید، این گزارش، اسباب نگرانی آقایان را فراهم آورده است و به همین دلیل نمایندگان تصمیم می گیرند تا بخش اعظم این مطالب در حیطهء اطلاعات محرمانه باقی بماند. چرا که نشر اطلاعات می توانست تاثیری به مراتب بدتر از خشک سالی بر جای بگذارد.این اطلاعات حاکی از نابودی بخش عمدهء کشاورزی خصوصی می باشد.
بدون شک نمی توان دولت و یا حاکمیت هیچ نظامی را در این موارد مقصر دانست، در واقع دولت هایی با چندین برابر قدرت و تخصص هم نمی توانند با این گونه معضلات طبیعی به سادگی کنار بیایند و جان سلامت از معرکه به در برند. اما آنچه مسلم است دولت ما هم در برابر این مشکلات تمهیداتی در نظر گرفته است و برای پرداخت بخشی از خسارتها یک برنامه ریزی مالی و اعتباری مشخصی را پیش گرفته است. استانداریها موظف شده اند تا 5% از بودجهء خود را برای سامان بخشیدن به مناطقی که از بیشترین میزان آسیب برخوردار بوده اند، اختصاص دهند فعالیهایی از این قسم، همگی خوب و پسندیده می باشند. اما آیا این فعالیتهای خوب و پسندیده، صفت " کافی" را نیز به همراه دارند؟
متاسفانه تلاش دولت برای کنترل و سامان دهی آسیبها کافی نیست. راهکارهای گسترش کمکهای دولت و پذیرش سهم بیشتر در رفع معضلات اجتماعی مردمی که با فقر دست و پنجه نرم می کنند و طایفه ی آسیب پذیر کشاورز و روستایی، تنها از دو منبع توان امکان می یابند. نخست درآمد حاصل از فروش نفت که در مقلات قبلی بارها در خصوص آن با شما صحبت کرده ام و دوم منابع مالی و ارزی که حکومت برای کمک به کشورهای خارجی در نظر گرفته است.
مجموع ارقام اهدایی دولت به کشورهای مسلمان و غیر مسلمان و گروههای مجاهد در حال جنگ در سراسر دنیا، بسیار بیشتر از تصور مردم می باشد. به طور مثال بخشش 1.9 میلیارد دلاری ایران به کشور غیر مسلمان سریلانکا در خصوص پروژه آبیاری، تصحیح اراضی وپالایشگاه نفت واقعاً جای سوال دارد. آخر چطور این پول نمی توانست در کشاورزی در حال فوت ایران سرمایه گذاری شود؟ عملاً کدام عقل سلیمی می تواند چنین سرمایه گذاری ای را توجیح علمی، سیاسی، اخلاقی و مذهبی نماید؟ بخش دیگر این وام بسیار ارزان در خدمت تولید پالایشگاه نفتی است که ما خودمان در کشور با کمبود و بی کاری و از کار افتادگی بسیاری از واحدهای آن صنعت روبرو هستیم.
درست چند ماه پیش بود که روزنامه معتبر" سرمایه" به درستی پیش بینی کرد که ایران توان صادارات نفتی خود را تا پنج سال دیگر از دست می دهد.هر چند که این موضوع آنقدرها هم تازه نیستو این ماجرا به عنوان یک تهدید استراتژیک در تمام محافل امنیتی، سیاسی و اقتصادی مورد تایید و بحث می باشد. بدون هرگونه بحث و مجادله، ایران به تمام تولید نفتی خود نیاز دارد و در بهترین شرایط تنها تا سال 2012 می تواند صادر کنندهء نفت باقی بماند. اما هنوز برای حفظ دوست نالایق سوری خود سالی یک میلیارد دلار نفت مجانی رشوه می دهد.
عدم سرمایه گذاری در صنعت نفت و مصرف بالای داخلی مان، عملاً صنایع نفتی کشور را با خشک سالی دیگری در این حوزه روبرو خواهد نمود. زمانی که این مسائل و مصائب در پوست و جان زندگی مردم رخنه کرده است، مقامات کشور با کمال میل، سیستم دفاع موشکی کشور سوریه را هم به مبلغ یک میلیارد دلار خریداری می کنند و به دوست خود هدیه می دهند تا روسیه در این بازی هم مثل همیشه برنده و خوشحال باشد. ما چقدر دست و دل باز هستیم و سوریه در دوستی تا چه اندازه وفادار به ما؟ سوریه ای که درست در همین روزها گفت و گوی صلح را با اسرائیل شروع کرده است.به واقع ما چه دوستان خوبی داریم که در چاپیدن و مسخره کردن دستگاه دیپلماسی ما حالا دیگر تبحری تمام پیدا کرده اند.
شاید بعضی از شما خوانندگان مقالات روزنامه های عربی نیز باشید، روزنامه "الشرق الوسط" معتبرترین روزنامه عربی زبان در جهان هم چند هفته پیش، به نقل از یکی از سردارهای سپاه نوشت: ایران سالیانه 800میلیون دلار کمک نقدی به حزب الله می کند. البته باید لیست تسلیحات نظامی مجانی را نیز به آن افزود. من همیشه با خودم می اندیشیدم که ایران به واقع چه مقدار برای حزب الله هزینه می کند؟ اما حالا می دانم و می توانم تصویر واقع بینانه تری از خدمات مردم و کشورم به این گروه داشته باشم. اما آنچه باز مایه خجالت و شرمساری است هیچ چیز نمی باشد الا محاسبات دیپلماتیک حاکمیت ما و سر کیسه شدن ملت.
حزب الله امروز صاحب قدرت سیاسی شده است و به طور حتم دیگر نیازی به پول ما ندارد. چرا که به عنوان یک قدرت سیاسی در منطقه حالا می تواند انتظار مساعدت مالی از تمام قدرتهای بزرگ داشته باشد و در معاملات سیاسی خود پول و اعتبار و ارتباط بسیار کسب نماید. باز ما می مانیم و دماغ سوخته و جیب خالی. بسیاری از اسلحه های مجانی ما هم بدبختانه بر علیه مردم بی پناه لبنانی مخالف حزب الله به کار گرفته شده است که هیچ چیز جز معصیت و بد نامی برایمان به بار نیاورده است.
نمی دانم تا کجا باید اجازه بدهیم رهبر انقلاب برای صادرات انقلاب، مردم و کشور را در تنگنا بگذارد؟ انقلابی که عملاً هیچ کس در دنیا از آرا و افکار و آورده هایش، استقبال نکرد و هیچ جز درد و فقر و شرمساری برای مردم خود به جا نگذاشت. مردمی در خشک سالی و فشار گرسنگی و تشنگی چگونه می توانند سفیر آزادی و سعادت دیگر ملل شود؟
احمد طباطبایی
از بد حجابی، تا مرگ
دوازدهم فروردین ماه یک هزار و سیصد و پنجاه و هشت، آری. ایرانیان، مردمانی آمده از نسل آریایی، وارثان کوروش کبیر، فرزندان نیک پندار زرتشت. آری. مردمانی خسته از حکومت یک سویه، فرسوده و خمیده قامت از جور و ستم. آری. آری خوب به یاد می آورم، آری خوب به یاد می آوری، آن زمان که بر روی برگه های رای " آری " می نوشتویم. ایرانیانی که گامهای آخرین آزادی را با یک رهبری مذهبی پیمودند، رفته رفته انگار از خاطرشان رفت که آن آری، تاییدی بود بر میل به داشتن زندگی بهتر و روزگار آسوده تر، نه دور افتادگی و فراموشی و انزوا.
مذهب آن است که با روان مردم ( و جامعه ) عجین و آمیخته است. ایرانیان برای حرکت به سوی آزادی و یکرنگی و برابری و صد البته به میل خود، حکومت مذهبی اختیار کردند تا در سایه دین و رهبری مردی آمده از دیاری آشنا، طعم آسودگی و فراغت را بچشند.
اما چنین نشد. مردم به یکباره متوجه شدند که در این میان تناسبی در کار نیست و افراطی گری و تظاهر جایگزین شعور و منطق و استدلال و معرفت شده است. انقلاب اسلامی حاکمیت اسلامی را بر پا ساخت و اصول مورد رضایت خود را به اجرا گذاشت. این اصول بارها و بارها توسط هر روحانی در هر کجای ایران به گونه ای تفسیر و تعبیر شد و شمار بسیاری از مردم را گرفتار اختلاف سلیقه های این مردان خدا کرد، کار به جایی رسید که برداشت غلط از دین و مذهب، باعث شد، برای اول بار در ایران زمین، اختلافات قومی هم شکل بگیرد و این خود حکایتی دیگر است که بسط و شرح آن در حوزه این مقال نمی گنجد.
آنچه، در اینجا خواهم گفت، از حجاب است، آنچه چنان آفتی مهلک به جان و ریشه زن ایرانی زد.
اساسا، دین اسلام به موجب آیه شریفه الرجال قوامون علی النسا( نساء34:4) حکومت مرد را بر زن پذیرفته است اما بارها و بارها از جمله در سوره های مبارکه حجرات،روم،بقره و نساء،قوام مرد بر زن را با احکام دقیق و صریح، محدود کرده است. فی الواقع، اسلام ( نه از آن نوعی که در ایران حاکم است) بین زن و مرد مسلمان، فرقی قائل نشده است.
زنان ایرانی با اینکه در طول تاریخ، بارها و بارها مورد بی مهری قرار گرفتند و تنوانستند جایگاه کامل انسانی خویش را پیدا کنند، اما به کرات، در جنبشهای آزادی خواهانه و رهایی بخش، دوش به دوش مردان ایستادگی کردند.
زن ایرانی در طول تاریخ کهن سال سرزمین مان، کمتر توانست خود را از تابوی پدر و شوهر، رها کند و عمدتا در سایه این دو تابو زیست، اما آنچه ماجرا را حساس تر و بهتر بگوییم بغرنج تر می کند، اضافه شدن یک مشکل اساسی دیگر است، به مشکلات پیشینی که میرفتند تا در گذر زمان، نیستی گیرند. حکومت اسلامی. همان آری فراموش ناشدنی. زنی که در ناخودآگاه خود و در اعماق لایه های پیچیده روانی اش، با پدر و شوهر، درگیر بود، حال در عیان، در کوچه و برزن، در جامعه و در زندگی روزمره، با حکومتی مواجه شده است، که برایش به قول زنده یاد، میرزاده عشقی، " کفن سیاه" به ارمغان آورده است. از این کفن سیاه چه می توان گفت؟ از این اسارت ناخواسته، این اجبار نفرین شده.
حجاب بانوان ایرانی اجباری شد و حدود و صغور آن نیز تعریف شد. میزان خوب و یا بد حجاب بودن بیشتر زنان ایرانی تماماً به برداشت و فهم مامور و یا برادر بسیجی و خلاصه بگویم، حاج آقای کمیته محل و قاضی دادسرا مربوط بود. معرکه شرافت و کرامت زنان ایرانی به جنگی تبدیل شد و نهایتاً بعد از بیست و نه سال مبارزه حاکمیت و بانوان هیچگاه پایان نگرفت.
اما در این جنگ نهان و عیان، گاه شاهد وقایع تلخ و دردناکی هستیم که نمی توان آن را نادیده گرفت و به چه بگویم گفتنی از آن گذشت و هیچ نگفت. امروز حاکمیت برای جلو گیری از شکست برنامه های طولانی و پر هزینه عقیدتی و مذهبی خود مجبور به اعمال خوشونت شده است.
مرگ نا بهنگام و دردناک زهرا بنی یعقوب در بازداشت گاه حکومتی از این نمونه است. خانم دکتر 27 ساله ای که در حال خدمت مجانی به مردم فهیم و مهربان همدان بود، در یک روز دلنگیز از روزهای جوانیش به همراه نامزد خود در پارک مشغول گفت و شنود عاشقانه بود که به نا گاه در طرفه العینی به دست ماموران نیروی انتظامی دستگیر و راهی بازداشتگاه شد. همدان که یکی از قدیمی ترین شهرهای تاریخ بشر می باشد، بدون شک این قدمت نمی تواند در اصل و بنیان فکری مردم بی تاثیر باشد. شهری که روزگاری کانون اندیشه و حکمت ایرانیان بود،حالا اعتبارش را در دستان یک مامور، چه آسان به باد میدهد.
در نگاه مامور اول، زهرا بنی یعقوب یک زن بد حجاب آمد و به پشتوانه قوانین اسلامی، وی، خود را مجاز دانست تا او را بازداشت کند و در نگاه ماموران دیگر که در بازداشتگاه منتظر یک سوژه برای زهر چشم گرفتن بودند، نمی دانم چه مقدار بی حجابی زهرا بنی یعقوب " گناه "، تعریف شد که زندگیش تا صبح روز بعد، بیشتر مجاز نبود. جنازه کبود آن را تحویل پدرش دادند، با همان توجیه مسخره و نخ نمای همیشگی: "دخترت در زندان خود کشی کرده است."
خانواده بنی یعقوب بسیار مذهبی است و پدر زهرا خود پاسدار می باشد. دختری آمده از یک خانواده اصیل و تحصیل کرده، که در سلامت کامل روانی به سر می برد، دختری شاد و زنده که فقط پانزده دقیقه قبل از بازداشتش با برادر خود گفت و گو کرده بود، چطور می تواند، یک شبه تصمیم به مردن بگیرد؟ آن هم از نوع خودکشی در زندان؟؟؟ هیچ نشانه ای برای خودکشی وی در دسترس نیست. هر چه در زهرا بود زندگی بود و عشق بود، شور بود و هیجان، اینها را به شهادت خانواده و دوستان و نزدیکانش می گویم. پدر انقلابی و مذهبی اش گریست و آموخت هزینه تفسیر قوانین اسلامی را به دست دیگران می تواند حتی داغ فرزند باشد.
زهرا بنی یعقوب هرگز سیاسی نبود و هدفش در زندگی بسیار روشن بود. او می خواست تا متخصص اورولوژی شود و به حکومت اسلامی خدمت کند. او درست مثل بسیاری از دیگر هم نوعانش، اما در زمانی متفاوت در چنگال قدرت کینه و تعصب و بی خردی عده ای افتاد که از برکت انقلاب توانستند اصول و قوانین اسلامی را به میل خود تفسیر و اجرا نمایند.
انقلاب اسلامی هنوز بعد از سه دهه در حال قربانی گرفتن است و تا روزی که حاکمیت به پشتوانه مذهب، قوانین را تعریف و تفسیر و یا شاید بهتر است بگوییم تحریف، می کند این وضع ادامه خواهد داشت.
حاکمان ضحاک صفت، نه به اندیشه و مال مردم رحم می کنند، و نه حتی به جانشان. کجاست کاوه آهنگر؟
احمد طباطبایی