روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است
بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است
بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست
او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است
صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست
در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است
بنويسيد اگر شعري ازاومانده بجاي
مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است
مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست
بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است
غزل هجرت من را همه جا بنويسيد
روي قبرم بنويسيد مهاجر بوده است
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد بدست كودكي گستاخ وبازيگوش
و او يك ريزوپي درپي دم گرم خويش را در گلويم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته را آشفته سازد
بدين سان بشكند دايم سكوت مرگبارم را
ـــ دکتر علی شریعتی ـــ
در تمام لحظه هايم هيچکس خلوت تنهاييم را حس نکرد
آسمان غم گرفته هيچگاه برکه ی طوفانيم را حس نکرد
آنکه سامان غزل هايم از اوست
بي سر و سامانيم را حس نکرد
مي رسد روزي که بي من روزها را سر کني
مي رسد روزي که مرگ عشق را باور کني
می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
قصه ی عشق کهنه ام را مو به مو از بر کنی
غم دل با تو گویم غار
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟
صدا نالنده پاسخ داد : آري نيست . آري نيست
دل ادمي براي نوشتن بهانه ميخواهد.....
و براي ننوشتن بهانه ها...
وقتي هيچکدام نباشد....
سکوت تنها واژه ايست که تو را
و بودنت را
انکار نميکند.............
شيشه اي مي شکند...
يک نفر مي پرسد...
چرا شيشه شکست؟
مادر مي گويد:شايد اين رفع بلاست.
يک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد.
شيشه ي پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور شکست,
عابري خنده کنان مي آمد...
تکه اي از آن برمي داشت
مرحمي بر دل تنگم مي شد...
اما امشب ديدم ...
هيچ کس هيچ نگفت
غصه ام را نشنيد...
از خودم مي پرسم
آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟؟
دل سخت شکست اما,هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا؟؟؟؟؟
اگه عشق نباشه مولکولهاي اکسيژن و هيدرژن اينقدر محکم همديگر رو فشار
نمی دادند که اشک جفتشون در بياد !
پيچ جاده ، آخر راه نيست مگر اينکه تو نپيچي!
شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز بهاری است که عاشق شده است
همیشه رفتن رسیدن نیست ولی برای رسیدن باید رفت .