ولایت زناشوئی
و تمکین جنسی
گفتیم که ولایت به معنای «فرمانروائی محبّت» است که این دو معنا در آن واحد در واژه «ولایت»حضور دارد . و نیز گفته ایم که ولایت مرد بر زن است که امری دنیوی است و ولایت زن هم در مرد است که امری نامرئی و باطنی است . و این دو امری واحد و متقابل است که به یک میزان یا وجود دارد و یا ندارد در درجات متفاوت . و این اساس سعادت زناشوئی و استحکام خانواده است .
و امّا مجرای عملی القا و پذیرش متقابل این ولایت بدون تردید همان همخوابگی و رابطه جنسی است که بر اساس آن امر ازدواج لازم وممکن می شود و راز بقای بشر بر روی زمین است .
در یک کلام بمیزانی که رابطه جنسی بین زن وشوهر دارای تمکین و تمایل و عطوفت و گذشت متقابل است و برخورداری متقابل ممکن می شود ولایت زناشوئی هم در این رابطه رخ میدهد و امری قلبی می گردد همانطور که صدق و صمیمیت هم از محصولات این رابطه و ارزشهای زندگی مشترک است .
کلّ صداقت و عزّت و لذّت و همدلی متقابل زندگی زناشوئی معلول سلامت رابطه جنسی است که این امر نیز معلول و اجر رابطه ای مؤمنانه و باتقوا در کل زندگیست . در غیر اینصورت رابطه جنسی بسوی بی میلی و افسرده گی و عذاب میرود و این سرآغاز نابودی ولایت زناشوئی است و نابودی همه ارزشهائی که باید در خانواده حضور داشته باشد .
بنابراین مسائل جنسی بخودی خود هیچ راه حل فنّی یا روانشناختی و پزشکی ندارد .
چه مردی می تواند ناز نکشد ؟
درباره ناز کردن زن سخن گفته ایم و امّا ناز کشیدن مرد که روی دیگر سکه زناشوئی های کافرانه و غیر صادقانه است به چه معنا و منظوری است .
مردی که نیازهای زنش را بدون آنکه بر زبان آورد ادا می کند و تازه از زنش منّت هم می کشد که گوئی به او لطف کرده تا برایش خدمتی انجام دهد که وی اصلاً بدان نیازی نداشته است ، چه منظوری دارد ؟بی تردید این غایت لطف مرد می تواند باشد و از اشّد محبّت و ایثارش به زن . ولی آیا این مرد به چه مقامی از اخلاص رسیده است که می تواند همچون خدا اینگونه کریم و بخشنده باشد ؟ مگر اینکه مکری در سر داشته باشد و این اعمال ایثارگرانه را بعنوان حقّ حساب یا رشوه به همسرش بدهد واز او هم توقع داشته باشد که مقابله به مثل نماید و هیچ سئوالی نکند . در اینجا شاهد اشدّ تکّبر و غروری هستیم که لباس عشق و ایثار بر تن کرده است . علاوه بر اینکه زن هم در قبال چنین رفتاری دچار سوء تفاهم وسوء استفاده تا سرحد جنون می شود و هرگز امکان ورود به وادی صدق را نمی یابد و شوهر بایستی نیازهای او را همواره حدس بزند و برآورده کند . چنین زنی بسرعت مبدل به دیوی از تکبّر و طلبکاری می شود و حتّی نسبت بخود و نیازهایش نیز گمراه و مجنون می شود و خودش را گم می کند . حتّی خداوند هم که مظهر عشق و ایثار است به انسان می گوید که « هر چند که خدا می داند که دلتان چه می خواهد ولی بهتر است بر زبان آورید تا هدایت شوید . » بخش عظیمی از احساس طلبکاری و منّت در رابطه زناشوئی برخاسته از نازکشی مرد و ایثارگریهای ناخواسته است که مبدّل به کینه و انزجار می شود . هیچ امری فاسدتر از احساس ایثار در رابطه زناشوئی نیست . زیرا این یک رابطه بر مبنای نیازهای متقابل است و آنکه با تقواتر است کریم تر است و نه آنکه بیشتر ایثار می کند و طلبکار است و منّت می نهد و می کشد.
مردی که حق پرست باشد و به سرنوشت همسر خود نیز تعهدی داشته باشد هرگز ناز نمی کشد و منّت نمی نهد .