همدلی

همدلی

همدلی

همدلی

تاریخ رابطه جنسی بشر

تاریخ رابطه جنسی بشر 
طبق روایات کتب مقدس در شرق و غرب عالم درک می کنیم که پیدایش شهوت جنسی بین آدم و حوا در بهشت سرآغاز بخود – آیی و بیداری و احساس شرم و گناه و نیز آغاز خروج ان دو از بهشت بوده است . این بهشت ازلی همان بهشت اتحاد انسان با جهان است و فنای در وجود خویشتن و یگانگی با روح خویش است ولی با نزدیکی به درخت ممنوعه آدمی به ناگاه از خود بیگانه و دوگانه شد و لذا احساس منیت و تنهایی و شهوت پدید امد و لذا میل نزدیکی آدم و حوا به همدیگر جهت فائق آمدن بر این احساس بود . همانطور که در تجربه عمومی بشر درک میکنیم که احساس تنهای فقط در رابطه جنسی و اوج لذت جنسی برای لحظاتی از بین می رود . در واقع شهوت جنسی و رابطه جنسی تلاشی برای رجعت مجدد به اتحاد و یگانگی است . شهوت جنسی حاصل احساس تنهایی و انفکاک از روح جهان است . میل به نزدیکی جنسی یک تلاشی فیزیکی و مذبوحانه برای حل شدن در دیگری و رهایی از این انفکاک می باشد . این است که کسانی که احساس تنهایی و انزوای بیشتری دارند و قدرت رابطه عاطفی کمتری دارند میل جنسی شدیدتری هم دارند .
میوۀ درخت ممنوعه موجب پیدایش احساس تنهایی و انفکاک از جهان و بیگانگی از خویشتن شد و لذا احساس اسارت و اضطراب و مرگ و نیستی پدید امد این همان از میان رفتن بهشت بود و دیگر ان بهشت جغرافیایی خاصیت بهشتی رانداشت و ان خروج از بهشت هم یک خروج لزوماً جغرافیایی نبود بلکه خروج روحانی بود همانطور که توصیف بهشت ازلی عیناً یک حیات طبیعی فنای در جنگل و گل و رزق خدادادی در طبیعت می باشد و هر کسی قادر به زیستن در چنین شرایطی نیست به همین دلیل بشر بتدریج از اعماق جنگل خروج کرد و گرد همایی در نقاط دیگر پدید امد که تلاشی برای رهایی از احساس تنهایی و هراس بود . در واقع نزدکی به درخت ممنوعه موجب کفر شد و اتصال روحانی ادم و حوا با خداوند گسست و لذا احساس جاودانگی و خدایی از میان رفت و احساس ترس و مرگ پدید امد . و این نخستین گناه بود که بهشت را از وجودشان خارج کرد و لذا آنها هم در بهشت احساس بیگانگی داشتند و از انجا خارج شدند . پس از خروج از این وضعیت میل به ازدواج و تشکیل خانوداه و همزیستی بعنوان هسته اولیه مدنیت پدید آمد ولی این رابطه موجب پیدایش بغض و کینه و عداوت بین آدم و حوا شد . کل این ماجرا در قرآن و سائر کتب آسمانی و حتی در مذاهب شرق دور وجود دارد .
علت عداوت آدم و حوا پس از ازدواج این بود که دیدند ان احساس تنهایی و هراس و نابودی در این ازدواج هم نه تنها از بین نرفت اتفاقاً هر کسی خودش را بعد از هر رابطه جنسی تنهاتر از قبل یافت و لذا هر کسی طرف مقابل را مسبب این ناکامی تلقی نمود و تهمت و سوءظن و بد بینی اغاز شد و این سر آغاز تاریخ تمدن بشر است و لذا تاریخ تمدن بشری در نهان و آشکار در صحنه خانواده و جامعه تماماً تاریخ تهمتها و جنگهاست که منشاء همه این جنگها جنگ آدم و حوا می باشد جنگ برای گریز از این احساس تنهایی و وحشت نابودی . جنگ برای رسیدن به صلح و اتحاد .
در قلمرو فرهنگ تجربی درک می کنیم که میزان وحشت و بی ایمانی و شهوت باره گی یکی است که این شهوت باره گی اگر به هر دلیلی امکان بروز نیابد تبدیل به افسردگی و انحرافات جنسی و امراض روانی می شود . مگر اینکه به امر تقوا و مراقبه نفس برای بازگشت مجدد به ان وحدت ازلی تلاش شود که همان راه دین است که بعد از نخستین گناه در بهشت با نبوت حضرت آدم آغاز شد . بهرحال آن بهشت ازلی قبل از ارتکاب به نخستین گناه یک بهشت ماقبل از دین و معرفت است و چون برای کسب ان هیچ تلاشی نشده بود به آسانی از دست رفت . مثل سلامتی که تا از دست نرود قدرش دانسته نمی شود و سلامتی حقیقی همواره پس از یک بیماری درک می شود . ان گناه نخستین زمینه پیدایش نبوت و معرفت شد که تماماً راه و روش مسلط شدن بر خویشتن در عرصۀ هراس و تنهایی است . انچه که انسان را به تفکر وامی دارد نیز همین احساس است احساس هراس و تنهایی و از خود بیگانگی در انسان یا موجب رویکرد به دین و معرفت می شود و یا او را به سمت جنون و جنایت می کشاند .
کل تاریخ بشر بر اساس احساس تنهایی و تلاش برای رفع این احساس بنا شده است و امر ازدواج و تشکیل خانواده اساس این تلاش بوده است . ولی بنظر می رسد که در عصر جدید آدم و حوا از تلاش تاریخی خود مأیوس گردیده و لذا امر ازدواج روی به انقراض است و رابطه جنسی هم مستمراً فیزیکی تر و سطحی تر و بی ریشه تر می شود و بنیاد های روحانی خود را از دست می دهد و لذا رابطه جنسی امروزه تبدیل به یک تکنولوژی شده است و میل جنسی همچون ازدواج درحال تباهی است و همجنسگراییها و انواع  عقیم شده گیها بهمراه امراضی همچون ایدز اصل شهوت جنسی را تهدید به نابودی می کند و لذا کل تمدن را بسوی خود- براندازی می کشاند .در واقع یأس آدم و حوا از یکدیگر در جهت  یگانگی ، منشاء یأس مدرن بشر است که کل بشریت را به نابودی می کشاند بنابراین هر تلاش و راه حلی برای احیای این رابطه به مثابه نجات تاریخ بشر است

زن ، بزرگترین امتحان الهی برای مرد

 

زن ، بزرگترین امتحان الهی برای مرد

 

بزرگترین ابتلا و امتحان خدا برای هر مردی همسر کافر و نا موافق و ابله است که محبت را چاپلوسی می داند و صداقت را وقاحت می پندارد و گذشت را بزدلی و حق حساب می نامد و وظیفه را ایثار می یابد و تعهد را خفت و خواری می فهمد و حرمت را رشوه.

این نوع انسانها را به قول قرآن گویی که دلی نیست زیرا دل آدمی کانون شعور و ادراک است.

چنین همسری همچون خاری در چشم و استخوانی در گلو و میخچه ای در پا و غده ای در مغز و موئی در دماغ و دریچه مسدودی در قلب است. نه می ماند و نه می رود نه هست و نه نیست . نه دوست است و نه حتی دشمن.

خداوند این نوع زنان را برای مهربانترین مردان قرار می دهد تا مهرشان را به کمال برساند که همان قهاریت عادلانه است که چنین زنانی را هم بالاخره بیدار و صاحب دل می سازد.

و لذا چنین زنانی همچون عایشه نصیب رحمه للعالمین و یا همچون جعده نصیب امام حسن می شود که صورتی از رحمت جدش بود و یا نصیب حکیمانی چون سقراط و شیخ فرقانی می شود که می گفت: هرچه از کرامت الهی دارم از صبرم بر این عفریته کسب نموده ام.

صبر بر همسر در همه حال به مثابه عمیق ترین و کاملترین امتحان خدا و قلمرو اشد تجربه و خود آزمایی و انسان شناسی و کسب معرفت است که نهایتا به خدا شناسی می انجامد.

صبر بر همسر  صبر بر نیمه پنهان خویشتن است و صبر بر حق است البته تا آنجا که موجب تباهی ایمان و عقل و عصمت نگردد. هیچکس بر چنین صبری زیان ندیده است . و بدانیم که مقام صبر در قاموس قرآن به مثابه کمال ایمان است ( سوره عصر). و این را نیز بدانیم که خداوند می فرماید که : از جنس نفس هر کسی برایش همسری قرار می دهد . پس صبر بر همسر صبر و تحمل بر خویشتن است  و قلمرو اشد خود شناسی و خدا شناسی .

و این را نیز بدانیم که زن را عموما دلی نیست  و به همین دلیل همواره مرد است که عاشق است. و عشق زن چیزی جز عشق به عشق مرد و به خودش نیست . فقط زنان مخلص و عارفه هستند که صاحب دلند که تحت ولایت مردی مخلص به توبه ای نصوح رسیده اند.

و کلام آخر اینکه زن خود به مثابه دل مرد است و لذا مرد عاشق بر دل خویشتن است که هر گاه حقوقش را ادا نمود رستگار است و این رستگاری همانا گذشتن از دل خویش است در غایت گذشت : دل کندن از خویشتن خویش ؟ اینست کمال!

ولایت زناشوئی

ولایت زناشوئی

 و تمکین جنسی

 

گفتیم که ولایت به معنای «فرمانروائی محبّت» است که این دو معنا در آن واحد در واژه «ولایت»حضور دارد . و نیز گفته ایم که ولایت مرد بر زن است که امری دنیوی است و ولایت زن هم در مرد است که امری نامرئی و باطنی است . و این دو امری واحد و متقابل است که به یک میزان یا وجود دارد و یا ندارد در درجات متفاوت . و این اساس سعادت زناشوئی و استحکام خانواده است .

و امّا مجرای عملی القا و پذیرش متقابل این ولایت بدون تردید همان همخوابگی و رابطه جنسی است که بر اساس آن امر ازدواج لازم وممکن می شود و راز بقای بشر بر روی زمین است .

در یک کلام بمیزانی که رابطه جنسی بین زن وشوهر دارای تمکین و تمایل و عطوفت و گذشت متقابل است و برخورداری متقابل ممکن می شود ولایت زناشوئی هم در این رابطه رخ میدهد و امری قلبی می گردد همانطور که صدق و صمیمیت هم از محصولات این رابطه و ارزشهای زندگی مشترک است .

کلّ صداقت و عزّت و لذّت و همدلی متقابل زندگی زناشوئی معلول سلامت رابطه جنسی است که این امر نیز معلول و اجر رابطه ای مؤمنانه و باتقوا در کل زندگیست . در غیر اینصورت رابطه جنسی بسوی بی میلی و افسرده گی و عذاب میرود و این سرآغاز نابودی ولایت زناشوئی است و نابودی همه ارزشهائی که باید در خانواده حضور داشته باشد .

بنابراین مسائل جنسی بخودی خود هیچ راه حل فنّی یا روانشناختی و پزشکی ندارد .