همدلی

همدلی

همدلی

همدلی

نکاح و ازدواج یکى از هدفهاى طبیعت است

کتاب: ترجمه المیزان، ج 4، ص 285
نویسنده: علامه طباطبایى

اصل پیوستگى بین زن و مرد امرى سفارشى و تحمیلى نیست، بلکه از امورى است که طبیعت‏بشرى بلکه طبیعت‏حیوانى،
با رساترین وجه آن را توجیه و بیان مى‏کند و از آنجا که اسلام دین فطرت است طبعا این امر را تجویز کرده است،
(و بلکه مقدار طبیعیش را مورد تاکید هم قرار داده).

و عمل تولید نسل و همچنین جوجه‏گذارى که از اهداف و مقاصد طبیعت است‏خود تنها عامل و سبب اصلى است که این پیوستگى
را در قالب ازدواج ریخته و آن را از اختلاطهاى بى‏بندوبار و از صرف نزدیکى کردن در آورده تا شکل ازدواج توام با تعهد به آن بدهد
.و به همین جهت مى‏بینیم حیواناتى که تربیت فرزندشان به عهده والدین است، زن و مرد و به عبارت دیگر نر و ماده خود را نسبت‏به
یکدیگر متعهد مى‏دانند، همانند پرندگان که ماده آنها مسؤول حضانت و پرورش تخم و تغذیه و تربیت جوجه است
و نر آنها مسؤول رساندن آب و دانه به آشیانه.

و نیز مانند حیواناتى که در مساله تولید مثل و تربیت فرزند احتیاج به لانه دارند، ماده آنها در ساختن لانه و حفظ آن نیاز به همکارى نر دارد
که اینگونه حیوانات براى امر تولید مثل روش ازدواج را انتخاب مى‏کنند و این خود نوعى تعهد و ملازمت و اختصاص بین دو جفت نر
و ماده را ایجاب مى‏کند و آن دو را به یکدیگر مى‏رساند و نیز به یکدیگر متعهد مى‏سازد و در حفظ تخم ماده و تدبیر آن و بیرون کردن جوجه از
تخم و همچنین تغذیه و تربیت جوجه‏ها شریک مى‏کند، و این اشتراک مساعى همچنان ادامه دارد تا مدت تربیت اولاد به پایان رسیده
و فرزند روى پاى خود بایستد و از پدر و مادر جدا شود، و دوباره نر و ماده ازدواج نموده، ماده مجددا تخم بگذارد و...

پس عامل نکاح و ازدواج همانا تولید مثل و تربیت اولاد است، و مساله اطفاى شهوت و یا اشتراک در اعمال زندگى چون کسب
و زراعت و جمع کردن مال و تدبیر غذا و شراب و وسایل خانه و اداره آن امورى است که از چهار چوب غرض طبیعت و
خلقت‏خارج است و تنها جنبه مقدمیت داشته و یا فواید دیگرى غیر از غرض اصلى بر آنها مترتب مى‏شود.

آزادى‏هاى جنسى بر خلاف سنت طبیعت است
از این جا روشن مى‏گردد که آزادى و بى بند و بارى در اجتماع زن و مرد به اینکه هر مردى به هر زنى که خواست در آویزد
و هر زنى به هر مردى که خواست کام دهد و این دو جنس در هر زمان و هر جا که خواستند با هم جمع شوند، و عینا مانند حیوانات زبان بسته،
بدون هیچ مانع و قید و بندى نرش به ماده‏اش بپرد، همانطور که تمدن غرب وضع آنان را به تدریج‏به همین جا کشانیده، زنا و حتى زناى با زن شوهردار متداول شده است.

و همچنین جلوگیرى از طلاق و تثبیت ازدواج براى ابد بین دو نفرى که توافق اخلاقى ندارند و نیز ممنوع کردن زن از اینکه همسر
مثلا دیوانه‏اش را ترک گفته، با مردى سالم ازدواج کند، و محکوم ساختن او که تا آخر عمر با شوهر دیوانه‏اش بگذارند.

و نیز لغو و بیهوده دانستن توالد و خوددارى از تولید نسل و شانه خالى کردن از مسؤولیت تربیت اولاد، و نیز مساله اشتراک
در زندگى خانه را مانند ملل پیشرفته و متمدن امروز زیربناى ازدواج قرار دادن، و نیز فرستادن شیرخواران به شیر خوارگاههاى عمومى
براى شیر خوردن و تربیت‏یافتن، همه و همه بر خلاف سنت طبیعت است و خلقت‏بشر به نحوى سرشته شده که با سنت‏هاى جدید منافات دارد.

بله حیوانات زبان بسته که در تولد و تربیت، به بیش از آبستن شدن مادر و شیر دادن و تربیت کردن او یعنى با او راه برود،
و دانه بر چیدن و یا پوزه به علف زدن را به او بیاموزد، احتیاجى ندارند طبیعى است که احتیاجى به ازدواج و مصاحبت و اختصاص
نیز ندارد، ماده‏اش هر حیوانى که مى‏خواهد باشد، و نر نیز هر حیوانى که مى‏خواهد باشد، چنین جاندارانى در جفت گیرى آزادى دارند،
البته این آزادى هم تا حدى است که به غرض طبیعت‏یعنى حفظ نسل ضرر نرساند.

مبادا خواننده عزیز خیال کند که خروج از سنت‏خلقت و مقتضاى طبیعت اشکالى ندارد، چون نواقص آن با فکر و دیدن برطرف مى‏شود،
و در عوض لذائذ زندگى و بهره‏گیرى از آن بیشتر مى‏گردد، و براى رفع این توهم مى‏گوئیم این توهم از بزرگترین اشتباهات است،
زیرا این بنیه‏هاى طبیعى که یکى از آنها بنیه انسانیت و ساختمان وجودى او است مرکباتى است تالیف شده از اجزائى زیاد که
باید هر جزئى در جاى خاص خود و طبق شرایط مخصوصى قرار گیرد، طورى قرار گیرد که با غرض و هدفى که در خلقت
و طبیعت مرکب در نظر گرفته شده، سازگار باشد، و دخالت هر یک از اجزا در بدست آمدن آن غرض و به کمال رساندن نوع،
نظیر دخالتى است که هر جزء از معجون و داروهاى مرکب دارد و شرایط و موفقیت هر جزء، نظیر شرایط و موفقیت اجزاى دارو
است که باید وصفى خاص و مقدارى معین و و وزن و شرایطى خاص داشته باشد، که اگر یکى از آنچه گفته شد نباشد و یا کمترین
انحرافى داشته باشد اثر و خاصیت دارو هم از بین مى‏رود(و چه بسا در بعضى از موارد مضر هم بشود).

از باب مثال انسان موجودى است طبیعى و داراى اجزائى است که بگونه‏اى مخصوص ترکیب‏یافته است و این ترکیبات طورى است
که نتیجه‏اش مستلزم پدید آمدن اوصافى در داخل و صفاتى در روح و افعال و اعمالى در جسمش مى‏گردد، و بنا بر این فرض اگر بعضى
از افعال و اعمال او از آن وصف و روشى که طبیعت‏برایش معین کرده منحرف شود، و خلاصه انسان روش عملى ضد طبیعت را
براى خود اتخاذ کند، قطعا در اوصاف او اثر مى‏گذارد، و او را از راه طبیعت و مسیر خلقت‏به جائى دیگر مى‏برد، و نتیجه این انحراف
بطلان ارتباطى است که او با کمال طبیعى خود و با هدفى که دارد، به حسب خلقت در جستجوى آن است.

و ما اگر در بلاها و مصیبتهاى عمومى که امروز جهان انسانیت را فرا گرفته و اعمال و تلاشهاى او را که به منظور رسیدن
به آسایش و سعادت زندگى انجام مى‏شود بى نتیجه کرده و انسانیت را به سقوط و انهدام تهدید مى‏کند بررسى دقیق کنیم، خواهیم دید
که مهمترین عامل در آن مصیبتها، فقدان و از بین رفتن فضیلت تقوا و جایگزینى به بى شرمى و قساوت و درندگى و حرص است،
و بزرگترین عامل آن بطلان و زوال، و این جایگزینى، همانا آزادى بى حد، و افسار گسیختگى، و نادیده گرفتن نوامیس طبیعت در
امر زوجیت و تربیت اولاد است، آرى سنت اجتماع در خانه و تربیت فرزند(از روزى که فرزند به حد تمیز مى‏رسد تا به آخر عمر)در
عصر حاضر قریحه رافت و رحمت و فضیلت عفت و حیا و تواضع را مى‏کشد.

و اما اینکه توهم کرده بودند که ممکن است آثار شوم نامبرده از تمدن عصر حاضر را با فکر و رؤیت از بین برد، در پاسخ باید گفت:
هیهات که فکر بتواند آن آثار را از بین ببرد، زیرا فکر هم مانند سایر لوازم زندگى وسیله‏اى است که تکوین آن را ایجاد کرده و
طبیعت آن را وسیله‏اى قرار داده، براى اینکه آنچه از مسیر طبیعت‏خارج مى‏شود به جایش برگرداند، نه اینکه آنچه طبیعت و خلقت انجام مى‏دهد
باطلش سازد و با شمشیر طبیعت‏خود طبیعت را از پاى در آورد، شمشیرى که طبیعت در اختیار انسان گذاشت تا شرور را از آن دفع کند
و معلوم است که اگر"فکر"که یکى از وسایل طبیعت است در تایید شؤون فاسد طبیعت‏بکار برود، خود این وسیله هم همانند دیگر وسایل فاسد
و منحرف خواهد شد و لذا مى‏بینید که انسان امروز هر چه با نیروى فکر آنچه از مفاسد را که فسادش اجتماع بشر را تهدید کرده، اصلاح مى‏کند.
همین اصلاح خود نتیجه‏اى تلخ‏تر و بلائى دردناک‏تر را به دنبال مى‏آورد، بلائى که هم دردناک‏تر و هم عمومى‏تر است.

بدون فضائل نفسانى زندگى اجتماعى بشر از هم مى‏پاشد

بله، چه بسا گوینده‏اى از طرفداران این فکر بگوید که: صفات روحى که نامش را " فضائل نفسانى" مى‏نامند، چیزى جز بقایاى دوران اساطیر
و افسانه‏ها و توحش نیست و اصلا با زندگى انسان مترقى امروز هیچ گونه سازشى ندارد،
از باب نمونه: "عفت"، " سخاوت"، "حیا"، "رافت"و"راستگوئى"را نام مى‏بریم، مثلا عفت، نفس را بى جهت از
خواهشهاى نفسانى باز داشتن است و سخاوت از دست دادن حاصل و دست رنج آدمى است که در راه کسب و بدست آوردنش
زحمتها و محنتهاى طاقت‏فرسا را متحمل شده است و علاوه بر این مردم را تن‏پرور و گدا و بیکاره بار مى‏آورد.همچنین شرم و
حیا ترمز بیهوده‏اى است که نمى‏گذارد آدمى حقوق حقه خود را از دیگران مطالبه کند و یا آنچه در دل دارد بى پرده اظهار کند.و
رافت و دلسوزى که نقیصه بودنش احتیاج به استدلال ندارد، زیرا ناشى از ضعف قلب است، و راستگوئى نیز امروز با وضع زندگى سازگار نیست.

و همین منطق، خود از نتائج و ره‏آوردهاى آن انحرافى است که مورد گفتار ما بود، چون این گوینده توجه نکرده به اینکه این فضائل در جامعه
بشرى از واجبات ضروریه‏اى است که اگر از اجتماع بشرى رخت‏بربندد، بشر حتى یک ساعت نیز نمى‏تواند به صورت جمعى زندگى کند.

اگر این خصلت‏ها از بشر برداشته شود و هر فرد از انسان به آنچه متعلق به سایرین است تجاوز نموده، مال و عرض و حقوق آنان را پایمال کند،
و اگر احدى از افراد جامعه نسبت‏به آنچه مورد حاجت جامعه است‏سخا و بخشش ننماید، و اگر احدى از افراد بشر در ارتکاب اعمال
زشت و پایمال کردن قوانینى که رعایتش واجب ست‏شرم نکند، و اگر احدى از افراد نسبت‏به افراد ناتوان و بیچاره چون اطفال و
دیوانگان که در بیچارگى خود هیچ گناهى و دخالتى ندارند رافت و رحمت نکند، و اگر قرار باشد که احدى به احدى راست نگوید
و در عوض همه بهم دروغ بگویند، و همه به هم وعده دروغ بدهند، معلوم است که جامعه بشریت در همان لحظه اول متلاشى گشته و بقول معروف"سنگ روى سنگ قرار نمى‏گیرد".

پس جا دارد که این گوینده حداقل این مقدار را بفهمد که این خصال نه تنها از میان بشر رخت‏بر نبسته، بلکه تا ابد هم رخت‏بر نمى‏بندد
و بشر طبعا و بدون سفارش کسى به آن تمسک جسته، تا روزى که داعیه"زندگى کردن دستجمعى"در او موجود است آن خصلت‏ها را حفظ مى‏کند.

تنها چیزى که در باره این خصلتها باید گفت و در باره آن سفارش و پند و اندرز کرد، این است که باید این صفات را تعدیل کرده
و از افراط و تفریط جلوگیرى نمود تا در نتیجه با غرض طبیعت و خلقت در دعوت انسان به سوى سعادت زندگى موافق شود،
(که اگر تعدیل نشود و به یکى از دو طرف افراط و یا تفریط منحرف گردد، دیگر فضیلت نخواهد بود)و اگر آنچه از صفات و خصال
که امروز در جوامع مترقى فضیلت پنداشته شده، فضیلت انسانیت‏بود، یعنى خصالى تعدیل شده بود، دیگر این همه فساد در جوامع پدید نمى‏آورد
و بشر را به پرتگاه هلاکت نمى‏افکند بلکه بشر را در امن و راحتى و سعادت قرار مى‏داد.

حال به بحثى که داشتیم برگشته و مى‏گوئیم: اسلام امر ازدواج را در موضع و محل طبیعى خود قرار داده، نکاح را حلال و زنا و سفاح
را حرام کرده و علاقه همسرى و زناشوئى را بر پایه تجویز جدائى(طلاق)قرار داده، یعنى طلاق و جدا شدن زن از مرد را جایز دانسته
و نیز به بیانى که خواهد آمد این علقه را بر اساسى قرار داده که تا حدودى این علاقه را اختصاصى مى‏سازد، و از صورت هرج و مرج
در مى‏آورد و باز اساس این علقه را یک امر شهوانى حیوانى ندانسته، بلکه آن را اساسى عقلانى یعنى مساله توالد و تربیت دانسته و رسول گرامى
در بعضى از کلماتش فرموده: "تناکحوا تناسلوا تکثروا..."(یعنى نکاح کنید و نسل پدید آورید و آمار خود را بالا ببرید).

اسلام مردان را بر زنان استیلا داده است: اگر ما در نحوه جفت گیرى و رابطه بین نر و ماده حیوانات مطالعه و دقت کنیم خواهیم دید که
بین حیوانات نیز در مساله جفت گیرى، مقدارى و نوعى و یا به عبارت دیگر بوئى از استیلاى نر بر ماده وجود دارد و کاملا احساس مى‏کنیم
که گوئى فلان حیوان نر خود را مالک آلت تناسلى ماده، و در نتیجه مالک ماده مى‏داند و به همین جهت است که مى‏بینیم نرها بر سر
یک ماده با هم مشاجره مى‏کنند، ولى ماده‏ها بر سر یک نر به جان هم نمى‏افتند، (مثلا یک الاغ و یا سگ و یا گوسفند و گاو ماده وقتى مى‏بینند
که نر به ماده‏اى دیگر پریده، هرگز به آن ماده حمله‏ور نمى‏شود، ولى نر این حیوانات وقتى ببیند که نر ماده را تعقیب مى‏کند خشمگین مى‏شود به آن نر حمله مى‏کند).

و نیز مى‏بینیم آن عملى که در انسانها نامش خواستگارى است، در حیوانها هم(که در هر نوعى به شکلى است)از ناحیه حیوان نر انجام مى‏شود
و هیچگاه حیوان ماده‏اى دیده نشده که از نر خود خواستگارى کرده باشد و این نیست مگر به خاطر اینکه حیوانات با درک غریزى خود،
درک مى‏کنند که در عمل جفت گیرى که با فاعل و قابلى صورت مى‏گیرد، فاعل نر، و قابل(مفعول)ماده است و به همین جهت ماده، خود را ناگزیر از تسلیم و خضوع مى‏داند.

و این معنا غیر از آن معنائى است که در نرها مشاهده مى‏شود که نر مطیع در مقابل خواسته‏هاى ماده مى‏گردد(چون گفتگوى ما تنها
در مورد عمل جفت گیرى و برترى نر بر ماده است و اما در اعمال دیگرش از قبیل بر آوردن حوائج ماده و تامین لذتهاى او، نر مطیع ماده است)،
و برگشت این اطاعت(نر از ماده)به مراعات جانب عشق و شهوت و بیشتر لذت بردن است، (هر حیوان نرى از خریدن ناز ماده
و بر آوردن حوائج او لذت مى‏برد)پس ریشه این اطاعت قوه شهوت حیوان است و ریشه آن تفوق و مالکیت قوه فحولت و نرى حیوان است و ربطى به هم ندارند.

و این معنا یعنى لزوم شدت و قدرتمندى براى جنس مرد و وجوب نرمى و پذیرش براى جنس زن چیزى است که اعتقاد به آن کم و
بیش در تمامى امت‏ها یافت مى‏شود، تا جائى که در زبانهاى مختلف عالم راه یافته بطورى که هر شخص پهلوان و هر چیز تسلیم ناپذیر
را "مرد"، و هر شخص نرمخو و هر چیز تاثیر پذیر را"زن"مى‏نامند، مثلا مى‏گویند: شمشیر من مرد است‏یعنى برنده است، یا فلان گیاه نر و یا فلان مکان نر است، و...

و این امر در نوع انسان و در بین جامعه‏هاى مختلف و امت‏هاى گوناگون فى الجمله جریان دارد، هر چند که مى‏توان گفت
جریانش(با کم و زیاد اختلاف)در امت‏ها متداول است.و اما اسلام نیز این قانون فطرى را در تشریع قوانینش معتبر شمرده
و فرموده: "الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض" (1) ، و با این فرمان خود، بر زنان واجب کرد
که درخواست مرد را براى همخوابى اجابت نموده و خود را در اختیار او قرار دهند.

- نیاز خانواده به توازن قدرت والدین و فرزندان

در سال هاى اخیر برخى مرزهاى به ظاهر ممنوعه در مورد بسیارى از مسائل اجتماعى از جمله «مسائل جنسى» شکسته شده و افزایش آسیب هاى پنهان و حتى آشکار اجتماعى از جمله «سوء استفاده جنسى از کودکان» به هشدارى تکرار پذیر بدل شده است. البته در نبود راهکارهاى قانونى و نهادمند براى مقابله و کاهش آسیب هاى اجتماعى، ایجاد مصونیت براى افراد آسیب پذیر، برخورد حذفى با عوامل زمینه ساز، مجازات خاطیان و حمایت از قربانیان، شاید این گونه بررسى هاى مکرر موضوع، زنگ خطرى براى آگاهى و هشدار به خانواده ها ومسؤولان جامعه باشد.
بى گمان بررسى علل و عوامل زمینه ساز بحرانهاى اجتماعى و سخن گفتن از آن _ به جهت آسیب شناسى موضوع _ اهمیت دارد، اما آنچه بیشتر اهمیت دارد، این است که معضلات اجتماعى با گذشت زمان قربانیان بیشترى مى گیرد و بر دامنه این مسائل و پیامدهاى جبران ناپذیر فردى و اجتماعى آن مى افزاید. بنابراین باید هر چه زودتر براى این چرخه معیوب فکرى کرد.
اکنون شرایط مبارزه با این گونه جرایم به گونه اى پیش مى رود که افرادى نه در سمت مسؤول و مدیر سازمان متولى، بلکه در لباس محقق و استاد دانشگاه مسائل مسکوت مانده اى چون سوءاستفاده جنسى از کودکان را به چالش کشیده و حتى براى مقابله و پیشگیرى از بروز آن، دست به اقدام عملى زده اند.
دکتر «شهین علیایى زند»، اولین بنیانگذار مؤسسه پیشگیرى از آزار جنسى کودکان و نوجوانان در خاورمیانه سالهاست با ارائه تحقیقات و سخنرانى هاى خود تابوى مسائل جنسى را در ایران شکسته است.
گزارش وى در باره مسأله روسپیگرى در ایران که در سال ۱۳۸۱ و در نخستین همایش ملى آسیبهاى اجتماعى مطرح شد، یکى از تلاشهاى وى براى مبارزه با جرایم است.
اکنون نیز که یک سال و اندى از تأسیس این مرکز مى گذرد، دکتر علیایى زند همچنان بر پیگیرى اهداف این مؤسسه در پیشگیرى از آزار جنسى کودکان مصر است و آموزش هاى لازم به خانواده ها، والدین، مربیان مهدکودک ها ومدارس را یکى از اهداف و برنامه هاى خود در این زمینه مى داند.وى که سوءاستفاده جنسى از کودکان را «ایجاد ارتباط با کودک به هر شکل و به هر میزان به منظور کسب لذت جنسى، معرفى مى کند، کودکان سنین پیش دبستانى را بیشترین قربانیان سوءاستفاده جنسى در درون خانواده و سنین دبستانى و بالاتر را قربانیان سوءاستفاده جنسى در بیرون از خانواده مى دانند.
به گفته وى، «هیچ تجربه اى به اندازه آزار دیدگى جنسى، زندگى فرد را به لحاظ روانى به مخاطره نمى اندازد. علاوه بر این، تحریکات و آزار دیدگى جنسى در دوران کودکى، ممکن است در بزرگسالى با دو پیامد افراطى لجام گسیختگى و سرد مزاجى توأم باشد.»
دکتر علیایى زند با اشاره به مشکل بزرگ «کودکان خیابانى» که هر روز به صورت سازمان یافته و یا غیر سازمان یافته با تعدى جنسى روبرو مى شوند، تأکید مى کند: «بسیارى از کودکانى که به صورت مستمر مورد سوء استفاده جنسى قرار مى گیرند، در بزرگسالى خود عامل سوء استفاده جنسى از کودکان مى شوند. و ممکن است این چرخه تا چند نسل ادامه پیدا کند.
دکتر «عباس محمدى اصل»، جامعه شناس که سوء استفاده جنسى از کودکان را تحت مقوله کلى تر سوء رفتار با کودکان معرفى مى کند، معتقد است: «سوء استفاده جنسى از کودکان خسارتها و هزینه هایى بر قربانیان خود تحمیل مى کند که معمولاً به دلیل ترس و خجالت و آبروریزى آن را پیگیرى نمى کنند.»
به اعتقاد دکتر محمدى اصل، کودکان قربانى سوء استفاده جنسى حمایتهاى قانونى و مدنى را نمى شناسند. بنابراین پیامدهاى این سوء استفاده را پیگیرى نمى کنند و این امر تبدیل به بحران روحى در آنها مى شود.
این امکان نیز وجود دارد که آنان در بزرگسالى به فکر انتقام از دیگران و جامعه بیفتند.
دکتر علیایى زند به وجود ضعف قوانین در برخورد با مسأله آزار جنسى کودکان بویژه زمانى که با چنین معضلى در خانواده مواجه هستیم، اشاره مى کند و مى افزاید: «قوانین ما با والدین خاطى بویژه پدرانى که اغلب خود، بچه ها را به این سمت و سو سوق مى دهند، بسیار اندک و معضل آفرین است. دکتر محمدى اصل نیاز به قوانینى که حقوق کودکان را با نگاه تبعیض آمیز مثبت با توجه به ویژگى هاى این دوران مورد تأکید قرار دهد، متذکر مى شود و تأکید مى کند: «سوء استفاده جنسى از کودک را نباید با سوءاستفاده جنسى از بزرگسالان در یک مقوله قرار دهیم، چرا که کودک قوانین را نمى شناسد و تحت سلطه و به اصطلاح حمایت والدین است.»
براساس تحقیقات دکتر محمدى اصل، شخصیت بى سازمان و نابسامان والدین به سوءاستفاده جنسى از کودکان منجر مى شود و کارکرد منفى خانواده و اعمال خشونتهاى مردانه بر زن و کودکان در خانواده بر این مسأله دامن مى زند.»
این جامعه شناس تأکید مى کند: «درخانواده باید بین والدین و فرزندان توازن قدرت وجود داشته باشد. فرزندان جزو اموال والدین محسوب نشوند تا والدین به خود اجازه ندهند فشارهاى اجتماعى را به شکل خشن به کودکان منتقل کنند.»
دکتر علیایى زند آزار جنسى کودکان را در ایران به دو گروه رسمى و غیر رسمى طبقه بندى مى کند و توضیح مى دهد، خانواده هاى فقیر با سرپرست معتاد و بیکار و ساکن در استانهاى مرزى کشور به شدت در معرض تهدید این نوع سوءاستفاده ها قرار دارند. بطورى که براساس تحقیقات در مورد وضعیت روسپیگرى متوجه شدم ۱۲ درصد پدران و مادران زنان روسپى، شخصاً اولین مشترى را براى فرزند خود پیدا کرده اند. تحقیقات دکتر علیایى زند همچنین نشان مى دهد: «۲۳ درصد زنان روسپى، قربانى سوء استفاده جنسى هستند.»
به گفته وى، «سوء استفاده جنسى در شکل غیر رسمى، خارج از پوشش قانون بوده و در واقع همان نوع از آزار جنسى است که معمولاً کودکان را در بیرون از محیط خانه مورد هجوم قرار مى دهد.»
دکتر محمدى اصل، فقر، کم سوادى، سرخوردگى دوران کودکى، فشارهاى اجتماعى، نبود فرصتها و امکانات، عقده هاى فردى و گاهى در هم ریختگى نظام اجتماعى را در ایجاد پدیده هایى مانند سوء استفاده جنسى مؤثر مى داند. به اعتقاد دکتر علیایى زند، فقر، مهاجرت، اختلالات روانى، قبح شکنى، تحریک زودرس کودکان و زندگى در مناطق آسیب خیز شهرهاى بزرگ، زمینه هاى ارتکاب به سوء استفاده جنسى را فراهم مى کند.
دکتر علیایى زند تأکید مى کند: آمارهاى موجود در مورد پدیده سوءاستفاده جنسى از کودکان صرفاً به مواردى مربوط مى شود که کشف شده و از آنجا که این رفتار آسیبى پنهان است، آمار دقیقى از آن موجود نیست و بنا بر این نمى توان به آمارهاى ارائه شده به عنوان نمونه اى از کل جامعه استناد کرد اما مى توان هشدار داد این آسیب در کشور روبه افزایش است.»
به گفته دکتر محمدى اصل چون مسأله آزار جنسى با قضیه آبرو سروکار دارد، بسیارى از موارد آن گزارش و ثبت نمى شود و بنا براین آمار صحیحى در این زمینه وجود ندارد.»
دکتر علیایى زند بر این نکته مهم که سوء استفاده جنسى از کودکان در همه جاى دنیا رو به فزونى و سازمان یافتگى دارد، اشاره و تأکید مى کند، «کودکان مشرق زمین، به صورت سازمان یافته، با استفاده از شبکه هاى زیرزمینى و یا اینترنتى، به دنیاى غرب فرستاده شده و در آنجا به ارائه خدمات جنسى وا داشته مى شوند.»
وى بر مبارزه منسجم و سازمان یافته با مسأله آزار جنسى کودکان در کشور نیز تأکید مى کند.
در همین رابطه تدوین طرح پلیس کودکیار از سوى دکتر علیایى زند و ارائه کلیات آن به نیروى انتظامى اقدامى براى حمایت از کودکان و نوجوانان در جامعه و ایجاد امنیت براى آنهاست.
جلوگیرى از هرگونه سوءاستفاده از کودکان و نوجوانان، کمک ویارى رساندن به کودکان به هنگام نیاز، شناسایى کودکان خیابانى و کمک به ساماندهى آنها و همچنین شناسایى باندهاى سوء استفاده از کودکان و انحلال آنها از وظایف عمده پلیس کودکیار است. دکتر محمدى اصل نیز به ایجاد ساختار هاى اجتماعى قانونمند و نهادمند براى مقابله با انواع آسیبهاى اجتماعى از جمله سوء استفاده جنسى از کودکان اشاره مى کند و مى افزاید: « تعریف حریم مدنى افراد و ایجاد ساختار قانونى لازم براى آن، امکان تحقق حقوق زنان، کودکان و ... فراهم مى شود. در حالى که هم اکنون به دلیل نبود و یا ضعف چنین ضمانتى راه براى انواع سوء استفاده فراهم مى شود.»

 

ازدواج های عاری از رابطه جنسی

ازدواج های عاری از رابطه جنسی

 

برای کنار آمدن با زندگی زناشویی که هیچ اثری از رابطه جنسی در آن دیده نمی شود، چه باید کرد؟ اول اینکه، آیا در ازدواج شما به خاطر فقدان عشق و علاقه رابطه جنسی وجود ندارد یا به خاطر یک وضعیت بد و وحشتناک؟ در هر دو حالت هنوز هم می توانید زندگیتان را از خطر نابودی نجات دهید و شادتر و خوشبخت تر زندگی کنید. قبل از هر چیز، باید بدانید که رابطه جنسی و رابطه جنسی همه چیز ازدواج نیست. درواقع، اکثر مذاهب باور دارند که فقط باید از طریق رابطه جنسی باردار شوید؛ درغیر اینصورت گناهی بزرگی انجام داده اید. اما امروز، ما روابط جنسی آزادی داریم که عشق در آنها موج می زند. خیلی افراد تصور می کنند که اگر در عشقتان رابطه جنسی وجود نداشته باشد، پس هیچ عشقی بینتان نیست. رابطه جنسی چیزی است که وقتی دو نفر مجذوب همدیگر می شوند ایجاد می شود.

اوایل ازدواجتان را به خاطر می آورید؟ آنقدر عشق و علاقه در شما فوران داشت که نمی توانستید جلوی خودتان را بگیرید و کشش بی حد و حصری به همسرتان احساس می کردید. اما، آدم ها تغییر می کنند، همه چیز تغییر می کند و ازدواج هم همینطور است. فقط به خاطر اینکه چند وقتی است با هم نزدیکی ندارید به این معنا نیست که همسرتان علاقه ای به شما ندارد. ممکن است او آنقدر درگیر بچه ها، کار یا مسائل دیگر باشد که تمرکز کافی برای آن مسئله نداشته باشد. ممکن است خودتان هم تقصیرکار باشید.

وقتی شما مقصر این ازدواج عاری از رابطه جنسی باشید ممکن است به این دلیل باشد که دلیل کافی برای عشق را به همسرتان نداده اید. شاید دیگر مثل اوایل ازدواجتان به او نگاه نمی کنید و به او احساس نمی دهید. باید هر از چند گاهی به او نگاه کنید و واقعاً از ته دل نگاهش کنید. شاید شما هم آنقد درگیر کار و مشغله های فکری دیگر هستید که برای این مسئله وقت کافی نمی گذارید.

اما اگر شب ها که به خانه برمی گردید، شاخه گلی برای همسرتان بخرید، او را در آغوش گرفته و ببوسید، دوباره آن عشق و علاقه اولیه در او بیدار شود. با اینکار شما او احساس خواهد کرد که هنوز هم مثل سابق دوستش دارید. عشق چیز دیگری است. تابه حال درمورد عشق با همسرتان صحبت کرده اید؟ اصلاً به او می گویید که چقدر دوستش دارید؟ کمی رمانتیک باشید. به او بگویید که چقدر دوستش دارید و اجازه بدهید بداند که هنوز هم همان احساس اوایل ازدواج را به او دارید. اگر شما یک قدم بردارید مطمئن باشید همسرتان هم برای شما قدمی برمی دارد. و خیلی زود می بینید که رابطه جنسی به رابطه تان برگشته است و هر دو شما احساس بسیار بهتری نسبت به زندگی زناشوییتان پیدا می کنید.

اما، شادی عشق و علاقه به همسرتان را از دست داده باشید؟ خیلی سخت است که با گذشت چندین سال همان میزان عشق را در خود نگه دارید. اگر کششی به او ندارید، حداقل باید سعی کنید که با این مشکل برخورد کنید. از او درمورد احساسش سوال کنید. از او بخواهید کارهایی که دوست دارید را برایتان انجام دهد شاید دوباره علاقه تان به او ایجاد شد. اگر ببینید نفر سومی در ازدواجتان است، مطمئناً هر دو شما حس پنهان خود را باز می یابد.

هر دو شما می توانید بر ناامنی هایتان غلبه کنید و ازدواجی مستحکم تر بسازید. فقط به این خاطر که رابطه جنسی در رابطه تان وجود ندارد به این معنا نیست که باید به ازدواجتان خاتمه دهید.  اگر بتوانید درمورد این مسائل و رابطه صمیمانه تان با همسرتان صحبت کنید آنوقت می توانید به مشکلاتتان هم غلبه کنید. اما بعضی اوقات انتخاب با زوج نیست، انتخاب دست پزشک شماست.

زوج های بسیاری هستند  که به خاطر سرطان یا دردناک بودن رابطه جنسی قادر به برقراری این رابطه نیستند. همسر شما اگر مشکل سلامتی داشته باشد، دیگر اعتماد به نفس لازم برای برقراری رابطه جنسی را نخواهد داشت. اگر ازدواحتان با انتخاب خودتان فاقد رابطه جنسی است باید این سوال را از خودتان بپرسید که واقعاً چرا با همسرتان ازدواج کردید؟ مطمئناً به خاطر رابطه جنسی با او ازدواج نکرده اید؛ احتمالاً به این دلیل با او ازدواج کرده اید که چنین رابطه ای داشته اید. احساس کرده اید که می خواهید بقیه عمرتان را با این زن بگذرانید. و حالا که او بیمار است باید کنار او بمانید و از او مراقبت کنید.

اینجاست که رابطه جنسی باید آخرین چیزی باید که به ذهنتان خطور می کند و اگر واقعاً دوستش داشته باشید آنوقت زیاد برایتان مهم نخواهد بود. درواقع، حتی اگر در چنین موقعیتی هم نباشید، به هیچ وجه نباید به رابطه جنسی بیش از حد توجه کنید. تنها کاری که باید بکنید این است که سراغ همسرتان بروید و به او بگویید که چقدر دوستش دارید، حتی بیشتر از قبل. ممکن است نتوانید رابطه جنسی را به ازدواجتان اضافه کنید اما مطمئناً احساس خیلی بهتری پیدا خواهید کرد.

بعضی از زوج ها بین اینکه رابطه جنسی داشته باشند یا نداشته باشند می توانند انتخاب کنند و بعضی این انتخاب را ندارند. صرفنظر از این مسئله، شما باید حمایت خود را به همسرتان نشان دهید و درمورد احساساتتان درمورد این ازدواج عاری از رابطه جنسی و به ازدواجتان به طور کل با او صحبت کنید. آنوقت خواهید دید که احساس بسیار بهتری نسبت به خودتان و ازدواجتان پیدا خواهید کرد.

 

منبع: سایت مردمان