همدلی

همدلی

همدلی

همدلی

زندگی بی دوست

وقتی آدمی دوست و یاری مخلص و صدیق نداشته باشد حتّی سلامت و عزّت و لذّتی هم وجود ندارد و همه زیبائی ها دلخراش و مکروه می آیند و خوشی ها نکبت می نمایند و هیچ انگیزه ای برای زیستن نمی ماند بخصوص اینکه آدمی خود اهل محبت و عشق ورزی باشد .

آنکه محبت نمی داند خوردن و خوابیدن و بازی کردن و عیاشی های جانوی برایش دلیل لازم و کافی برای زیستن و خوشبخت شدن است . ولی آنکه اهل محبت است و دلی زنده دارد و دوست داشتن می داند و دوست می دارد بی وجود رفیقی شقیق حتّی انگیزه ای برای خوردن و خوابیدن هم ندارد و زندگی جان کندن است و دم و بازدم چیزی جز کثیف کردن هوا و آزردن تن نیست چنین انسانی مجبور است که بهر طریقی بدنبال خود خدا باشد و او را به دوستی گزیند و گرنه جز مرگ هیچ آرزوئی دیگر نمی تواند داشت و اگر راه و روش خدایابی نداند از اندیشه خودکشی لحظه ای رهائی نخواهد داشت همانطور که بسیاری از عشاق بی معشوق و دوستی شفیق دست بخودکشی زده اند . و برخی نیز از اینهه جفا و شقاوت تیغ می کشند و نهایتاً خودکشته و شهید عشق می شوند . عاشقان عدالت در واقع عاشقان عشق هستند که از ستمی که بر عشق می رود به ستوه می آیند وقیام می کنند . قیام همه مردان حق دارای چنین ماهیت و معنائی است . زیرا ستم در معنای اوّل و آخرش همان ستم به عشق و محبّت است زیرا زندگی بی عشق از حیات حیوانی هم پست تر است .

زندگی بی دوست مرگ تدریجی است .